بزرگ زن کوچک
عرضم به خدمت شریف انورالاوجودت.... مدتی است روانشناس قهاری شده ای دست من وبابا را به خوبی میخوانی وما مینشینیم پای درس های شما، با زبان شیرین ودخترانه ات گاهی دلبری میکنی وما دیگر بدون آنکه دست خودمان باشد اطاعت میکنیم از خرده فرمایشاتتان....نه با گریه وبد اخمی ولجبازی که با کلمات شیرینی مثل خواهشا ،خواهش میکنم،لطفا،مگه منو دوست ندارین،با استدلال هایی عجبی در حد روییدن دو شاخ روی سرمان،درکت از اطراف بالا رفته ...... هر موقع میخواستیم برویم خانه پدرو مادر(پدری)چنان با اشتیاق بالا وپایین میپریدی که نگو اما حالا که نیستندبه هیچ وجه نمیتوانی جای خالیشان را تحمل کنی ومصرانه وبا خواهش میخواهی که به خانه اشان نرویم...ومیگی وقتی اومدن میریم...
نویسنده :
صفورا
10:41